آنچه در مورد زنان در ایران تبلیغ و ترویج میشود، خشونتهای” خاموشی” مانند نیاز به اجازه شوهر برای خروج از کشور، و “عادی سازی” اعمال فاجعه باری چون اسیدپاشی به زنان، به طریقی زیرکانه در سریالها و فیلمهای مختلفی ایرانی، تا تفاوت حقوقی در ازای کاربرابر، همه اینها در اذهان عمومی، این را تبلیغ میکند که زن از جنس دوم و همیشه تابعی از مرد است. این فرهنگ سلطه جویانه، ذهنیتی را در جامعه بوجود آورده که در بخشهایی از آن، مردان خود را عنصر مسلط بر زنان دیده و به خود اجازۀ هرگونه عملی برای ابراز این تسلط بر زن را بدهند. این فرهنگسازی، آنچنان موثر واقع میشود که حتی برخی زنان به سرزنش زنانی که این چارچوب را نمیپذیرند، میپردازند. خشونت علیه زنان میتواند به بروز آسیبدیدگی روانی بیانجامد، اما این خشونت را نمیتوان صرفا با تعاریف مشکلات روانی و «خشونتگری مردان » و «خشونتپذیری زنان» توضیح داد. این پدیده، بویژه در جامعه ما، معضلی عمیقا اجتماعی و نهادینه شده است. فرهنگ حاکم بر هر جامعه ای فرهنگ دولت حاکم بر آن است. خشونت علیه زنان در ایران جزئی از یک خشونت ساختاری است.
با نگاهی انتزاعی به آسیبدیدگی ناشی از خشونت علیه زنان میتوان عوارضی را دید که برخی از آنها جزئی از پیآمدهای نامرئی این خشونت اند، و به نوبه خود بر زندگی و رشد شخصیت کودکان هم تاثیر میگذارند.
برخی از این عوارض: ترس مزمن، مثل ترس خروج از خانه، اضطراب، افسردگی، پرخاشجوئی، عصبانیت، یأس، اختلال در اشتها و خواب، امراض و دردهای جسمی، عدم اعتماد به نفس، عدم باور در توانایی انجام کار، عدم باور به قابلیت حفظ و حمایت از خود و کودکان خود، حس تحقیر شدگی، تمرکز بر کمبودهای شخصی، عدم تحرک در جهت پیشرفت، عدم قدرت تصمیم گیری، حس بی اعتمادی در روابط میان فردی، و پذیرش و تمکین در مقابل هرگونه بی حقوقی از نظر اجتماعی، خودکشی.
با وجود اینکه خشونت علیه زنان میتواند به آسیبدیدگی روانی در فرد بیانجامد، این خشونت را نمیتوان صرفا با تعاریف مشکلات روانی و «خشونتگری مردان» و «خشونتپذیری زنان» توضیح داد. وقتی در کشوری مانند ایران، خشونت عمیقا اجتماعی و نهادینه شده است، آسیبدیدگی اجتماعی تعریف دقیقتری ست برای توضیح عمق تاثیرات مناسبات سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی سرکوبگرانهای که زنان هر روز تجربه میکنند.
از اینروی و با توجه به عصر حاضر که برابری حقوق زنان و مردان به یکی از چالش های بزرگ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دنیای مدرن بدل شده است، بی شک نمی توان تحلیل این معضل بزرگ اجتماعی را با اندیشه های مذهبی پیوند زد، چرا که ادیان و مذاهب خود در این نابرابری شریک هستند. در تقویم جمهوری زن ستیز اسلامی ایران، روز زن، تولد فاطمه، دختر پیامبر اسلام در نظر گرفته شده است ولی واقع بین بودن و تبیین الگوی زنان در جوامع مدرن امروز بسیار فراتر و بارزتر از زنانی چون فاطمه است که چه در تاریخ تولد و نیز تاریخ وفاتش، مورد منازعه و مرافعه بسیار است. اساسا پرسش بزرگ اینجاست که تنها صرف دختر پیامبر اسلام بودن و با سپری کردن تنها هفدهسال سن، چگونه میتوان از بررسی منشها و کردارهای دختر پیامبر در چهارده قرن پیش، به یک الگوی رفتاری مهم دست یافت و آنرا منطبق بر ارزشهای حال حاضر زندگی اجتماعی عصر امروز در نظر گرفت؟ آنهم درست در عصری که هنوز حکومتهای تمامیتخواه و ایدئولوژیکی چون رژیم ایران زنده اند و ادامه حیات میدهند!!
برای نظام دینی حاکم در ایران که بر پایههای آرمانگرایی استوارست مهمتر از روز زن، قدرت انتقال ایدئولوژی مذهبی است که هدفی بغیر از اکرام بانوان را دنبال میکند، چراکه ابدا نه تنها درکی از تکریم انسانی ندارد، خواهان نهادینه کردن زندگی آرمانی-آسمانی و به دور از واقعیتهای جوامع بشری در بافت جامعه ایران، بویژه زنان است. لذا برای نظامی که تقدس را فقط منحصر به نام خودش کرده و خود را نظام مقدس میداند و همچنین برای حفظ ایدئالیسمهای اخلاقی خویش، ارزشها و کرامتهای انسانی را نادیده میگیرد، به هیچ عنوان نمی توان پذیرفت که انتخاب روز زن در تقویم جمهوری اسلامی تنها به منزله ارزش نهادن به حقوق بانوان باشد، چهبساکه تنها هدفش ارتقای جهانبینی دینی خود در طیفهای مختلف جامعه است.
در تقویم جهانی و بر اساس تجربه های تاریخی و مبارزاتی زنان، بویژه در یکی دو قرن اخیر، روز ۸ مارس یعنی ۱۸ اسفندماه به یک روز جهانی برای جنبش حقوق زنان در همه زمینه ها در نظر گرفته شده است و دستاوردهای مهم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زنان در سراسر دنیا مورد نکوداشت قرار میگیرند. زنانی که در ادوار گذشته تاریخ و در انقلابهای بزرگ کشورهای حتی توسعه یافته نیز نقش کاملا اساسی را ایفا کرده اند و طلایه دار جنبش های اعتراضی در تقابل با حکومتهای استبدادی مطلقه و نظام های فاشیستی بوده اند. باید اذعان داشت که جنبشهای اعتراضی زنان در سراسر جهان سرآغاز انقلابهای بزرگی چون انقلاب فوریه در روسیه تزاری نیز بودند که توانستند اکرام و توجه سیاستمداران بزرگ جهان را نیز به خود معطوف نمایند. به سبب مبارزات عدالت خواهانه زنان، سرانجام در سال ۱۹۷۷ مجمع عمومی سازمان ملل روز ۸ مارس را به عنوان روز سازمان ملل متحد برای حقوق زنان و صلح جهانی نامگذاری کرد.
با استناد به شواهد و مستندات تاریخ مبارزاتی در سراسر جهان، جنبشهای فزاینده اعتراضی زنان در ایران، از فعالان سیاسی و مدنی گرفته تا مادران داغدیه و دادخواه و شجاعتهای ایشان علیه نظام دیکتاتوری و زن ستیز حکومت اسلامی، میتواند در ایران نیز انقلاب بزرگی را علیه نظام دینی شکل دهند و حتی با بهینه سازی در الگوی رفتاری جوامع آزاد، ساخت یک جامعه دموکرات و فارغ از هرگونه نابرابری جنسیتی را در آینده ایران نوید دهند.
زنده باد جنبشهای عدالت خواهی زنانِ ایران زمین…
هیئت تحریریه حزب دمکرات ایران
۸ مارس ۲۰۲۱ مصادف با ۱۸ اسفندماه ۱۳۹۹