فرآیند اسلامیزه شدن با حذف دیکتاتورهای سکولار از خاورمیانه شروع شد. دو کشور ایران و افغانستان در سال ۱۹۷۹ با دو حکومت اسلامی روبرو شدند که مردمان آنها نه تنها مقاومتی در برابر ظهور آنها نکرده اند، بلکه از آنها استقبال نیز کرده اند. جمهوری اسلامی ایران در برابر حکومت پادشاهی محمد رضا پهلوی با ویژگی ناسیونالیستی و حکومت اسلامی مجاهدین در افغانستان در برابر حکومت کمونیستی نجیب الله به قدرت رسیدند. سقوط هر دو حکومت ایران و افغانستان هم معادله سیاسی بین المللی و هم مناسبات اقتصادی جهان را تحت تاثیر قرار داد. بر اساس شواهد موجود به روی کار آمدن حکومت های اسلامی در ایران و مجاهدین در افغانستان بدون خواست و حمایت کشورهای غربی و دولت های منطقه ای نظیر عربستان و پاکستان ممکن نبود. اما هدف غربی ها برای حمایت ازاستقرار حکومت های اسلامی در این دو کشور، ایجاد جبهه ای قدرتمند در مقابله با دولت شوروی سابق بوده است. پس از فرو پاشی دولت سوسیالیستی شوروی اما کل خاورمیانه تا آفریقا به میدانی برای سقوط دیکتاتورهای سکولار و رشد و ظهور جنبش های اسلامی تبدیل شد. بویژه با سقوط صدام حسین به کمک ارتش آمریکا، کشورهای لبنان و سوریه و عراق به میدانی برای تاخت و تاز گروههای اسلامی نو ظهور تبدیل شدند. در انقلابهای بهار عربی نیز با سقوط دیکتاتور قذافی در لیبی و حسنی مبارک در مصر که با تفکر سکولاریسم حکومت می کردند، کشورهای مسلمان نشین زیادی درگیر رشد سریع گروههای تندرو اسلامی و پدیده اسلامیزه شدن گردیدند. نتایج این فرآیند افزایش بحران های سیاسی، درگیری های فرقه ای مذهبی، افزایش تروریسم و مداخله کشورهای غربی بویژه آمریکا بر جلوگیری از رشد تروریسم و نابود کردن آن در خاورمیانه بر علیه غرب بود، اما مداخله روسیه و ترکیه و جمهوری اسلامی برای قدرت نمایی و سهم خواهی و گسترش نفوذ نظامی و سیاسی آنها نیز بر گسترش فضای بحرانهای جنگی در خاورمیانه افزوده است.
در طول ده سال گذشته هرج و مرج گسترده اجتماعی و درگیری های نیروهای نظامی و سیاسی غرب در خاورمیانه در مقابله با تروریسم همراه با فرار مردمان این کشورها و مهاجرت گسترده آنها بسوی سرزمین های غرب نشان از وجود یک بن بست بین المللی و عدم توانایی در حل بحران بزرگ خاورمیانه بر علیه ظهور دولت های تروریسم اسلامی نظیر طالبان توسط کشورهای جهان بویژه دولت های غربی و سازمان ملل دارد. تروریسم در ایدئولوژی اسلامیون تندرو قرار دارد و با حذف القاعده و یا بن لادن بپایان نمی رسد.
اگر زمانی اتحاد کشورهای اروپایی و آمریکا با صرف هزینه های بسیار در مقابله با شوروی سابق آنتی کمونیسم اسلامی (نیروهای اسلامی) را در مقابله با آن ایجاد نمودند، اما اکنون هیچ هدف، گزینه و جایگزینی در برابر اسلامیسم تندرو و ترویسم حاصل از آن در خاورمیانه در برنامه ندارند. خروج سریع نیروهای نظامی آمریکا و اروپاییان از افغانستان و در آینده از عراق و سوریه به یک معنی رهانیدن خود از پیامدهای بحران خاورمیانه و خروج از وضعیتی است که از چهار دهه پیش خود آنرا بوجود آورده اند. در عین حال همزمانی خروج نیروهای نظامی آمریکا و اروپا از افغانستان با ورود نیروهای اسلامی طالبان به این کشور از دید افکار عمومی اینگونه تعبیر شده است که دولت بایدن با یک درجه تخفیف نسبت به القاعده، طالبان را یک نیروی تروریستی بر علیه امریکا نمی داند و هیچ مسئولیتی نسبت به سرنوشت مردم این کشور متقبل نمی شود. اما افکار عمومی افغانستان و ملتهای دیگر در خاورمیانه نسبت به سیاست های دوگانه کشورهای غربی بویژه دولت بایدن به بی اعتمادی آنها به غرب دامن زده است.
از سوی دیگر استقبال حزب کمونیست چین، روسیه و جمهوری اسلامی از طالبان و تایید ضمنی دولت ترکیه و همچنین مواضع ضد آمریکایی طالبان جهت حرکت و سمت و سوی آینده افغانستان را از پیش تعیین کرده است. رژیم اسلامی ایران ضمن ابراز رضایت از ظهور مجدد طالبان و به رسمیت شناختن آن و حفظ ملاحظات اختلافات مذهبی با آنها، این رویداد را مجوزی از سوی غرب برای ادامه حضور رژیم های مذهبی در افغانستان و ایران تلقی نموده که دارای مواضع مشترک ضد آمریکایی نیز هستند و این احساس بخش مسلط قدرت حاکم یعنی رهبر ایران را در موقعیت برتر سیاسی و نظامی قرار داده که می تواند با اتکاء به آن امتیاز خواهی بیشتر خود از غرب را در مذاکرات برجام اعمال نماید.
اما اسلامیزه شدن سیاست در خاورمیانه از بیش از چهار دهه، در درون و بطن خود یک تحول بسیار عمیق در کشورها و ملت های خاورمیانه ایجاد کرده است که خود منشاء تغییرات اساسی در آینده کوتاه مدت و میان مدت خواهد بود و آن تغییر فرهنگ سیاسی اسلامی ملتها بسمت سکولاریسم و ضدیت با حکومت های اسلامی و مخالفت با گروههای تندرو در سراسر خاورمیانه بویژه در ایران و افغانستان است! آنچه اکنون در ایران می گذرد روند گسترده اعتراضات در این کشور است، مردم این کشور نه تنها شعار نابودی روحانیون را در خیابانها سر می دهند بلکه بر علیه نظام مذهبی اسلامی نیز شعار مرگ می دهند. در حقیقت در ایران شاهد تضادی عمیق بین مردم سراسر ایران با حکومت اسلامی و گرایش علنی آنها بسمت آزادی خواهی و سکولاریسم هستیم. این نمونه رفتار های ضد حکومت اسلامی به دلیل مداخله جمهوری اسلامی در کشورهای عراق، لبنان، سوریه، لیبی، یمن و مصر نیز به روشنی مشاهده می شود، مردم عراق و لبنان به روشنی در برابر حکومت و نیروهای شبه نظامی اسلامی دست به تظاهرات می زنند. اما دامنه وسیع و مرکزی این تضاد در جامعه و کشور ایران قرار دارد. تجربه عینی و علنی دیگر را در افغانستان کنونی مشاهده می کنیم. ظهور طالبان با سرعت عجیبی با مقاومت های اجتماعی در افغانستان روبرو شده است ضمن اینکه بخش های سیاسی و نظامی سکولار ضد طالبان نیز خود را در جبهه تضاد با حکومت اسلامی در افغانستان سازماندهی می کنند. دور نیست که شاهد جنگهای داخلی در این کشور باشیم.
ظلم بی حد و مرز حکومت های اسلامی، جنگهای فرقه ای مذهبی، عرصه های زندگی مردمان مسلمان کشورها در خاورمیانه را چنان بر آنها تنگ کرده است که ملتها یا راه گریز و مهاجرت در پیش می گیرند و یا مسیر ماندن و مقاومت برای تغییر سیاستهای مذهبی حاکم بر زندگی شان را درپیش می گیرند. اکنون حکومت های اسلامی ایران و افغانستان و کشورهای خاورمیانه در فرآیند تضادهای سیاسی و اجتماعی قرار گرفته اند که می توان آنرا آغاز دورانی از فروپاشی ایدئولوژی اسلام سیاسی در خاورمیانه دانست.
عباس خرسندی کارشناس ارشد جامعه شناسی و ارشد اقتصاد