انقلاب اسلامی و ایدئولوژیک روحانیت که وعده های بهشت روی زمین و آخرت (سخنان خمینی) را با هم می داد آنچنان در فساد و تباهی غرق شد که از آن چیزی بجز مشتی روحانیون فاسد و متجاوز و عده ای خائن به کشور باقی نماند.
انقلاب اسلامی سال ۵۷ منشاء نه تنها ویرانی و خانه خرابی دهها میلیون ایرانی، بلکه به عامل جنگ و خونریزی و برادر کشی در کشورهای خاورمیانه و به عامل ترور و وحشت در کل منطقه و جهان تبدیل شده است. انقلاب اسلامی به منشاء تضاد و دشمنی و تیره روزی ایرانیان و ملتهای جهان تبدیل شده است.
برای درک ضرورت انقلاب دموکراتیک، ابتدا می بایست گذری به تاریخ بزنیم و انقلاب اسلامی ۵۷ را از منظر سیاسی و اجتماعی آن بطور مختصر مرور کنیم. چرا که مرور دوباره تاریخ، ما را بیشتر با مفهوم و چرایی انقلاب دموکراتیک و لزوم تسریع وقوع آن در ایران، آشنا می سازد.
با به قدرت رسیدن رضا شاه که در صدد احیای تجدد گرایی بر پایه فرهنگ ناسیونالیسم ایرانی بود، اما هنوز باورهای ۱۴۰۰ ساله اسلام و بویژه ۴۰۰ ساله شیعه پس از صفویان در باورهای مردمی رخنه کرده و همچنان احادیث و باورهای فقهی در لایه های عمومی جامعه کم و بیش گسترده بود. به همین دلایل بود که با وجود جامعه روحانیون که نفوذ به مراتب بالاتری نسبت به حکومت در بطن جامعه و عموم مردم داشتند، امکان تغییرات اساسی فرهنگی به سود مدرنیته آنهم برپایه اجبار و زور در نزد توده های نا آگاه وجود نداشت. در این برهه از زمان بود که ریشه ها و زمینه های فکری تضاد و انقلاب اسلامی در یک مفهوم ساده و روشن در جدال با فرهنگ مدرنیسم فراهم شد.
در ادامه می توان ریشه های انقلاب اسلامی ۵۷ را در سیاست دوگانه حفظ سنت در کنار مدرنیسم توسط محمدرضا شاه مشاهده کرد. او تلاش نمود با دوگانه مذکور قدرت سیاسی خود را تثبیت نماید و تغییرات فرهنگی و اقتصادی بسمت مدرنیسم را با طرح هایی در قالب انقلاب سفید با محوریت اصلاحات ارضی از یکسو و افزایش درآمدهای نفتی که توسعه اقتصادی و ورود فرهنگ غرب نظیر هنر و سینما و کالاهای غربی را به همراه داشت، پیگیری کرد. این اقدامات به مرور پدیدآورنده دگرگونی در ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه شد. اما علی رغم رشد طبقه متوسط مدرن به دلیل حفظ فرهنگ سنتی در کنار آن، اقشار سنتی طبقه متوسط و طبقه محروم جامعه خود را در تضاد با فرهنگ رو به رشد مدرنیته می دیدند. ایجاد عامدانه این دگرگونی و اختلال در ارکان مختلف جامعه به طبع، به اضافه اختلاف طبقاتی حاصل از رشد سریع اقتصاد نشان داد که سیاست های شاه در حفظ روحانیت در کنار سلطنت، به مثابه حمل دو هندوانه بزرگ با یک دست بود که با سقوط شاه و سرنگونی حتمی جمهوری اسلامی زمینه های سقوط هر دو نظام فراهم گردید.
نیروهای مخالف سیاسی دوران شاه نظیر احزاب ملی گرای جمهوری خواه که سکولار نیز بودند و نیروهای مارکسیستی علی رغم اختلافات اساسی که با اسلام گراهای تند رو داشتند در مخالفت با سلطنت در جبهه سنت گرایی آنها قرار گرفتند تا جائیکه بخشی از جریانات روشنفکری مذهبی ایران از جمله علی شریعتی، تفاسیر انقلابی و گاها” سیاسی از اسلام شیعه را به عنوان یک ایدئولوژی برتر برای رهایی از حکومت پهلوی در اذهان عموم، علی الخصوص دانشجویان و بعضا” دانش آموزان نهادینه کردند. همه این واکنش ها سیاسی، روح الله خمینی در تبعید را به برقراری حکومتی بر پایه های فقه و شریعت اسلام که آرزویش بود، مصمم ساخت.
خمینی آمد و انقلابی را که به مدد دیگر گروه ها و احزاب سیاسی، از ملی گرا ها گرفته تا مارکسیستها رخ داده بود بنام مطبوع خودش یعنی انقلاب اسلامی جشن گرفت و در فروردین ۱۳۵۸ بطور رسمی حکومت دینی بر مبنای ولایت فقیه و بر پایه های تفسیرهای خاص از فقه شیعه را جایگزین سلطنت موروثی کرد. این نظام نوپا پس از تثبیت قدرت و کسب مشروعیت از جامعه سلطنت زده ایران، براحتی توانست احزاب و سازمانهای سیاسی دگر اندیش را که برای سرنگونی شاه زمانی در کنار خود قرار داده بود به عنوان دشمن شماره یک اسلام و انقلاب به جامعه معرفی کند و آنهایی را که مخالف ایدئولوژی خود میدید یکی پس از دیگری از میان بردارد و نام خود را به عنوان اولین انقلاب اسلامی در خاورمیانه و آخرین انقلاب کلاسیک قرن بیستم به جهان معرفی کرد.
انقلاب اسلامی که مسبب پیدایش حکومت اسلامی است، انقلابی است بر پایه قواعد و قوانین آسمانی که در قالب مذهب شیعه شکل گرفته است. البته تفاوت چندانی نمی کند که مبنای تشکیل حکومت کدام مذهب باشد، خواه اسلام، خواه مسیحیت یا یهودیت. ولی اساسی ترین نکته ای که آن را مقابل دموکراسی و سکولاریسم قرار می دهد و جامعه را در تحجر نگاه می دارد، قدرت وضع و انتشار قوانینی است که بنا بر ماهیت دینی خود، قوانین مدنی و بشری را تهدیدی برای موجودیت و سلطه حکومت خود می داند، بویژه آنجاییکه دین بخود حق می دهد در کوچکترین و خصوصی ترین مقوله های فردی نظارت کند و آزادی اندیشه و عمل را از او سلب نماید.
و اما انقلاب دموکراتیک در اساس و اصول خود هیچ نوع حکومت مذهبی و قواعد آن را در حوزه سیاسی (قانونگذاری و تشکیل دولت) یک کشور به رسمیت نمی شناسد و مذهب را بعنوان یک موضوع شخصی که در حوزه عبادی محصور شده باشد می پذیرد. بنابراین انقلاب دموکراتیک با این هدف رخ می دهد تا حکومت مذهبی حاکم بر سرنوشت مردم و کشور را از قدرت سیاسی به زیر بکشد تا مذهب و دین را به امر خصوصی افراد جامعه تبدیل کند.
مردم ایران با درک تجربه انقلاب اسلامی، حال بخوبی دریافته اند که تنها راه برون رفت و گذار از این ورطه کنونی و منجلاب جمهوری اسلامی، روبرو شدن با انقلاب اسلامی و حکومت حاصله از آن است. در مقابل چنین پدیده ارتجاعی باید از انقلابی از نوع دیگر به مقابله برخاست، چرا که حکومت اسلامی بجز خشونت و ستیزه جویی هم در موضع تهاجمی و هم در موضع دفاعی روش دیگری نمی شناسد.
نیرویی عظیم و هدفمند اجتماعی و سیاسی لازم است تا با این حکومت قداره کش مصاف نماید و آن قرار گرفتن این حکومت در مقابل یک انقلاب دموکراتیک (دموکراسی خواهی) است. انقلابی که کل جامعه را در یک مسیر با اهداف مشخص کانالیزه کند و آنها را در دفاع از خود در مقابله با انقلاب اسلامی در حال مرگ و حکومت در حال زوال متحد نماید. انقلاب دموکراتیک اساسا به مفهوم انقلاب سیاسی و در جهت برکناری و به زیر کشیدن نظام قدیم و جایگزین نمودن اهداف سیاسی نوین در جهت ارتقاء جامعه و اقتصاد آن است. بر خلاف انقلاب اسلامی، انقلاب دموکراتیک بر منافع ملی تاکید میکند و در کنار حفظ ارزشهای اخلاقی و انسانی، در کالبد باورهای اعتقادی انسانها نیز روح تازه ای می بخشد و در تلاش است تا آن امت کوچک و حقیر شده را در یک جامعه آزاد با اندیشه های نوین انسانی و آینده ساز روبرو سازد.
مفهوم انقلاب دموکراتیک مردم ایران در هیچ شکلی به مثابه انقلابهای کلاسیک گذشته که تک بعدی و بر اساس ایدئولوژی رخ می دادند، نیست و همانگونه که از نام آن پیداست دو هدف اصلی را دنبال میکند. هدف اول آنکه خواستار سرنگونی حکومت اسلامی است و هدف دوم ، که برآمده از نام دموکراتیک آن است، وظیفه استقرار آزادی و دموکراسی در ایران پس از گذار از جمهوری اسلامی را دارد. انقلاب دموکراتیک خواهان تغییرات بنیادین و اساسی با کمک تمام طیف های مختلف اجتماعی و جنبش های اعتراضی آنها است که جمهوری اسلامی سرنوشت همه آنها را به یک ایدئولوژی دینی پیوند داده است. انقلاب دموکراتیک قوانین مدنی و نوین بشری را جایگزین قوانین ارتجاعی می کند، ساختار سیاسی و انعطاف ناپذیر جمهوری اسلامی نابود کرده و یک ساختار برآمده از قدرت واقعی مردم را بنا خواهد کرد تا ممتازترین و بارزترین تصمیمات سیاسی و مدنی کشور در جهت تحقق رشد و پیشرفت اقتصادی اتخاذ گردد. برخلاف مبانی ایدئولوژیک انقلاب اسلامی با محوریت ولایت فقیه، انقلاب دموکراتیک به دنبال ایجاد حاکمیت قانون و به عبارت روشن حاکمیت مردم و دولت انتخابی که به معنای واقعی کلمه خدمتگزار مردم باشد و به کیفیت و سطح زندگی اجتماعی تمام ارکان جامعه روح تازگی و نشاط ببخشد، است. انقلاب دموکراتیک زمینه ساز بالندگی اقتصادی و زدودن فقر فرهنگی حاصله از فقر اقتصادی است که انقلاب اسلامی زمینه ساز آن شده است. ضرورت و هدف از انقلاب دموکراتیک این حقیقت انکار ناپذیر است که دوران استبداد و دیکتاتوری مستمر در ایران به پایان رسیده و زمان بدست گیری حاکمیت مردم فرا رسیده است تا بر سرنوشتشان حاکم شوند.
کشور اکنون نیاز به یک انقلاب دارد که حضور مستقیم مردم برپایه جنبش های اعتراضی در آن نقش اساسی ایفاء نماید. این انقلاب باید پرونده سیاه جمهوری اسلامی را برای همیشه ببندد و انقلاب اسلامی را همراه با نظام فاسد آن دفن نماید و دوران جدیدی از زندگی صلح آمیز را برای مردم کشور به ارمغان بیاورد.
پیروز باد انقلاب دموکراسی خواهی ( انقلاب دموکراتیک مردم ایران)
برقرار باد آزادی و دموکراسی برای عدالت در ایران
حامد ذاکری ـ دبیر هیئت تحریریه حزب دمکرات ایران